قدرت معطوف به حیات تبارشناسیهای فوکو، را می توان به بیانی، داستان روشهای اعمال قدرت و برشمردن آثار آن دانست. از این رو، قدرت در هندسه تبارشناسی، جایگاهی اساسی دارد. در ادامه به مؤلفه‌های تعریف فوکو از قدرت و جایگاه آن در آثار وی پرداخته خواهد شد. تجربه مطالعات تاریخی فوکو، قدرت را در معنای دیگری نسبت به راست گرایان، چپ گرایان و حتی هگل و فروید - به کار می گیرد که مهمترین مؤلفه‌های آن از قرار زیر است:
  
 نگاه ایجابی و مولد به قدرت : منازعات عملی میان شبکه‌های قدرت، فوکو را به سمت نوعی تلقی مثبت از قدرت هدایت می کند. فوکو قدرت را صرفا امری منع کننده نمیداند بلکه معتقد است قدرت، امری مولد نیز هست. وی (۱۹۷۸) معتقد است قدرت مبتنی بر انگاره "حقوقی"، قدرتی اساسأ ضد نیروست که نمی تواند تولید کننده باشد. در حالی که قدرت مد نظر فوکو مولد است و در واقع، ساختارهای جدید جامعه، نهادهای بدیع و نیز سامانهای حقیقت را ایجاد می کند. وی بر آن است که روابط قدرت دارای جایگاهی روبنایی با نقش صرف ممنوعیت یا هدایت نیست؛ روابط قدرت هر آن جا که عمل می کند، نقشی مستقیما مولد دارد» (فوکو، ترجمه سرخوش و جهاندیده، ۱۳۸۶، ص ۱۶۱).
 
یکی از نشانه های بارز این مؤلفه در نگاه فوکو، بررسی چرخشی است که در اعمال قدرت در قرن‌های اخیر رخ داده است. واژه "قدرت معطوف به حیات" که از نوآوری ها یا به عبارت دقیق تر کشف های - فوکو به شمار می رود، به قدرتی اشاره می کند که جنبه ایجابی آن بر بعد سلبی اش برتری دارد. در این نوع اعمال قدرت، درست بر خلاف گذشته که قدرت حاکم، بر مدیریت مرگ افراد ناظر بود، حیات افراد و مدیریت آن مد نظر است: «قدرت قدیمی مرگ که نماد قدرت حاکم بود، دیگر جای خود را کاملا به اداره بدنها و مدیریت حسابگرانه زندگی داد» (فوکو، ۱۹۷۸، ص ۳۴). کارکرد این نوع قدرت، کشتن افراد نیست بلکه محاصره بدنها و کنترل آنها در همه ابعاد برای دستیابی به بیشترین بهره وری است.
 
به سخن دیگر، از عصر کلاسیک قرن هیجدهم - بدین سو، دو شکل از قدرت را می توان ملاحظه کرد که مکمل یکدیگرند. قدرت معطوف به مرگ، مسؤل فراهم آوردن بخشی از نیروی قدرت و فراتر بردن محدوده های آن و قدرت معطوف به حیات، در کار مدیریت، بهینه سازی و تکثیر زندگی و اعمال کنترل ها و سامان بخشی های فراگیر بر آن است. وظیفه این وجه از قدرت، بیشتر موجه سازی اعمال قدرت و جلب رضایت و مشارکت همه مردم در جریان آن است: «دیگر جنگها نه به نام حاکمی که باید از او دفاع شود، بلکه به نام هستی همگان انجام می گیرد؛ همه مردم فراخوانده می شوند تا به نام ضرورت زندگی و زنده ماندن، یکدیگر را بکشند. قتل عامها، حیاتی شده اند» (فوکو، ۱۹۷۸، ص ۱۵۱).
 
همچنین فوکو (۱۹۷۸، ص ۱۱۳) در بحث از رفتار جنسی و گفتمان پیرامون آن در جلد نخست "تاریخ جنسیت"، انگاره ممنوعیت، محدودیت و سرکوب را در مورد رابطه قدرت و گفتمان جنسی به کناری می نهد و در عوض، به دنبال آن است تا بداند «در چنین گفتمانی درباره جنسیت، در چنین شکلی از استخراج حقیقت بی واسطه ترین و موضعی ترین روابط قدرتی که عمل می کنند، کدامند؟».مراقبت و تنبیه، اثر دیگر فوکو نیز قدرت را از منظری فراتر از دیدگاه سلبی، مد نظر قرار میدهد و به مطالعه نقش آن در ایجاد نهادها می پردازد. وی (۱۹۷۹) در بررسی سازوکارهای تنبیهی، صرفا بر اثرات "سرکوبگر" و جنبه مجازات"ی آنها تأکید نمی ورزد، بلکه اثرات مثبت احتمالی آنها را نیز در نظر می گیرد. این امر که در مقام یکی از قواعد مطالعه فوکویی قدرت مطرح می شود، ناظر بر متمرکز نساختن مطالعه سازوکارهای تنبیهی صرفا بر اثرهای خشن و منفی، بلکه جا دادن دوباره این سازوکارها در مجموعه ای کامل از اثرهای مثبت و احتمالی آنهاست. به سخن دیگر، این قاعده در نظر گرفتن تنبیه به منزله یک کار کرد پیچیده اجتماعی است؛ کارکردی که دارای اثرات توأمان منفی و مثبت است.
 
از همین روست که وی به تمرکز بر بدن در مقام نیروی اقتصادی مفید می پردازد و آن را با محاصره سیاسی در پیوند می داند. از نگاه وی، این محاصره سیاسی با استفاده اقتصادی از بدن مرتبط است تا آنجا که بدن به منزله نیروی مولد، به محاصره قدرت در می آید. از نگاه فوکو، محاصره بدن توسط قدرت به منزله نیروی کار، تنها در صورتی انجام می پذیرد که این بدن در چنگال نظام انقیاد باشد. نظام انقیاد، حتی نیاز را نیز به منزله ابزاری سیاسی به کار می اندازد و آن را به دقت محاسبه و از آن استفاده می کند. بنابراین، بدن تنها هنگامی نیرویی مفید خواهد بود که به صورت توامان مولد و مقید باشد. این انقیاد صرفا خشن نیست بلکه می تواند ظریف باشد، محاسبه شود، سازمان یابد، از سلاح استفاده نکند و البته همچنان جسمانی باقی بماند، محسوس باشد و به امری انتزاعی تبدیل نشود. این گونه است که قدرت از منظر فوکو از امری خشن، سلبی و محدودیت زا فراتر می رود و می تواند امری ظریف، ایجابی و مولد نیز باشد.
 
به سخن دیگر، قدرت در نگاه فوکو، ماهیتی دوگانه دارد که می تواند علاوه بر ایجاد محدودیت و سلب امور، برخی امور دیگر را به جریان انداخته و مولد آنها به شمار آید. از این روی، می توان گفت این تغییر، مطالعات فوکویی را از حالت ایدئولوژیک خارج ساخته است. همچنین این جنبه از دیدگاه فوکو درباره قدرت، وی را از دیدگاه انتقادی متمایز می کند و تحلیل‌های او را به واقعیت نزدیک میسازد.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394